نفت، فرصت، تهدید (نسبت "پیشرفت" و "استقلال")
سالگشت ملی شدن نفت _ نشست (بوروکراسی، مصرفزدگی، کارمندپروری)_اسفند ۱۳۹۵
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم محضر خواهران و برادران عزیز.
با توجه به کار بسیار مهم دوستان و نسبت آن با "پیشرفت" و "استقلال" کشور که این دو، یعنی پیشرفت توأم با استقلال، و استقلال توأم با پیشرفت که مجموع این دوتا با همدیگر برای کشور عزت و رفاه میآورد اگر یک کشوری مستقل باشد و بدون پیشرفت، یا پیشرفت بکند بدون استقلال، در هر دو صورت فاقد عزت است. عزت ترکیب پیشرفت و استقلال است. مهندسی تأمین کالا با تمرکز بر تقویت تولید داخلی در جهت خودکفایی، در جهت تقلیل و اگر بشود حذف وابستگی اقتصادی در حوزه تأمین کالا به خارج کشور از جمله به چند کشور خاص که معمولاً اینها قدرتمندتر، دانشمندتر و غارتگرتر هستند. متأسفانه این چند کشور که در این 150 سال – 200 سال اخیر به دانش و ثروت و قدرت بیشتری دست یافتند او را به جای خدمت به بشریت، تبادل عادلانه با سایر جوامع و حتی پرداخت زکات علم و ثروت و قدرت که اصل اسلامی است و تفاوت تمدن اسلامی با تمدن مادی یکیاش همین است، این نیرو و قدرت و ثروت و دانش را علیه بشریت به کار بردند. برای تسلط بر آنها برای غارت آنها، برای عقب نگه داشتن آنها و حفظ سلطه خودشان بر آنها. یکی از تفاوتهای تمدن اسلامی با تمدن مادی و فرعونی این است که چگونه ثروت، قدرت و دانش را به دست میآوریم و مهمتر از آن، آنها را چگونه مصرف میکنیم. در فرهنگ اسلامی میگویند اگر شما چه شخص، چه خانواده، چه یک خانواده و ملتی، به قدرت و ثروت و معرفت و دانش بیشتری دست پیدا کرد از این نباید علیه سایر جوامع و سایر خانوادهها و علیه دیگران سوء استفاده کند بلکه باید زکات علم و قدرت و ثروت آن را بپردازد. یعنی این را در خدمت همه بشریت و سایر خانوادهها و سایر ملتها قرار بدهد و بگوید من تقسیم میکنم و به شما کمک میکنم. این فرق آن است. یک تمدن مادی میگوید حالا که از نظر ثروت و قدرت و دانش به هر دلیلی و به هر شیوهای جلو افتادم بر دیگران مسلط بشوم آنها را عقب نگه دارم، آنها را غارتشان کنم و نگذارم آنها پیشرفت کنند هرجا میبینم مثل علوم هستهای خودشان دارند پیشرفت میکنند و خودشان دارد مستقل میشوند جلوی اینها را با تحریم و تهدید و ترور بگیرم. خب اینها تفاوت دوتا تمدن است. حالا به هر دلیلی در این دویست سال اخیر ملتهایی مثل ما عقب افتادیم به لحاظ دانش و معرفت، ثروت و قدرت. 4- 5 تا کشور در اروپای غربی و در آمریکا اینها جلو افتادند از این جلو افتادگی این 150- 200 سال اخیر علیه همه از جمله ملت ما سوء استفاده کردند. تلاش در جهت استقلال و پیشرفت توأم با هم، نه این که مستقل باشیم و فقیر، گرفتار، که این هم عزت نیست چون خود فقر وابستگی میآورد. سلطهپذیری میآورد. اگر در نظر علمی عقب بمانیم ولی شعار استقلال بدهیم ولی نمیتوانیم مستقل باشیم در حوزه اقتصاد، اقتصاد مقاومت، مقاومت اقتصادی، پیشرفت اقتصادی نداشته باشیم وابسته میشویم چون بالاخره شکمها گرسنه است و غذا میخواهد. از نظر سیاسی، از نظر نظامی قوی نشویم دشمن روی ما حساب نکند و نترسد و به این نتیجه برسد که هر وقت بخواهد میتواند بیاید هر کاری دلش بخواهد بکند، غارت کند، اشغال کند، نترسد، خب دیگر ما عزت نداریم. بنابراین عزت بدون قدرت، ثروت و معرفت یک شعار فقط میماند. اگر قدرت و ثروت و معرفت آمد ولی توأم با وابستگی و ذلت میشویم کره جنوبی، میشویم هند، میشویم برزیل که یک پیشرفتهای اقتصادی صورت گرفت ولی مدام وابسته و مونتاژ و غیر مستقل، یعنی به محض این که ارباب، کمپانیهای سرمایهداری اراده کنند دو روزه فلج هستیم اتفاقاً از همان طریق اِعمال قدرت و حاکمیت علیهمان میکنند و دستور میگیریم. یک وقت میبینیم وضعمان بهتر شده ولی دستور میگیریم و فرمانبر هستیم وکارهای نیستیم. این نکته مهمی است و فعالیت دوستان که در حوزه مهندسی و تأمین کالاست که تا میتوانیم کالای داخلی تولید بشود، خریداری بشود و مصرف بشود. رشتههای وابستگی اقتصاد کشور به خارج به طور عام، و به دشمن بطور خاص، حالا یک وقت میگوییم ارتباط جهانی آن عیب ندارد ولی یک وقت میگوییم ارتباط جهانی که ارتباط بینالمللی اقتصادی که زمام و کنترل آن دست تو نیست دست دشمن توست آن وقت بخواهد روی تو فشار بیاورد شیرش را میبندد! یکی هم در حوزه مسئله نفت و گاز، که اتفاقاً این نفت و گاز یک فرصت است این منابع مادی از جمله نفت در ایران در این صد سالی که در ایران کشف شد هم برای کشف مایه دردسر و مصیبت شد و رانتی برای عقب افتادگی و مفتخوری و کار نکردن، تلاش نکردن شد و هم یک فرصت بزرگ و یک نعمت الهی است که اگر این نبود ما با توجه به تنبلی ملی که گرفتار آن بودیم در این صد – صدوپنجاه سال، خوشنشینی، تنبلی، کارهای سرپایی، پشت میزی، الان یکی از ملتهای به شدت فقیر و گرفتار جهان بودیم اگر همین نفت نبود. نفت و گاز، این منابع هم فرصت است و هم تهدید است. اگر درست با آن مواجه بشویم هم نعمت است و هم نقمت است هم عذاب است اگر با آن بد مواجه بشویم ما اگر آثار مثبت و منفی نفت و گاز را در ایران بررسی کنیم برای اقتصاد کشور، برای سیاست کشور، یک مدیریت ضعیف یک فرصت را به تهدید تبدیل میکند. اقتصاد کشور غیر تولیدی بشود، رانتی بشود، وابسته بشود، عقب بیفتد. مصرفزدگی گسترش پیدا کند، بوروکراسی ناکارآمد گسترش پیدا کند و... یعنی به یک منبع پولی وصل شویم که تو برای آن زحمتی نکشیدی، مثل یک بچه سرمایهداری که میداند هر کاری بکند چه کار بکند چه کار نکند در هر صورت ورشکست نمیشود بلکه وصل به یک جیب است! این نهادهای مدیریتی و بوروکراتیک ایران هم وصل به جیب ملت و وصل به نفت است. خیلیهایش اصلاً معلوم نمیشود که این کارآمد و با عرضه است یا ناکارآمد است. چون تا بخواهد ورشکست بشود به نفت تغذیه و بلکه تنقیحه میکنند. وصل به شیر نفت و معده کشور نفتی سنگین میشود مزاج آن درست کار نمیکند و مجبور هستند از راههای کمتر طبیعی، مصرفزدگی، مفتخوری و هرجا تو کم بیاوری سریع از طریق نفت آن را پر میکنی، کی به کی هست! از کجا میفهمند؟ کدام سیستم دولتی، کدام بوروکراسی دولتی کارآمد است یا بیعرضه است؟ چون در هر صورت کسی این وسط ورشکست نمیشود و سقوط نمیکند همه حقوقشان را میگیرند چه به درد کشور بخورد چه به درد کشور نخورد حقوقتان را دارید بگیرید. اصلاً تشویق و تنبیه زمینه پیدا نمیکند! ولی اگر نفت نبود شما به محض این که بیعرضه بودید برنامهها و پروژهتان غلط بود، مدیریتتان ضعیف بود خب ورشکست میشدید و برای فرار از ورشکستی مجبور بودید کارآمد باشید و الا در یک رقابت حذف میشدید حالا اگر رقابت منفی بود افراد شایسته حذف میشدند ناشایستهها میمانند. اگر رقابت ناعادلانه و سالم و اسلامی باشد آنهایی که یک مقدار ضعیفتر کار میکنند و درست عمل نمیکنند حذف میشود یا شکست میخورند و عقب میمانند چون در اقتصاد اسلامی هیچ کس نباید حذف و نابود بشود، اما تشویق و تنبیه، نمره دادن، کارنامه عملی، این هست و باید باشد و الا همه مساوی هستند. در سیستم بوروکراسی نفتی همه مساویاند و این خلاف مدیریت اسلامی است، خلاف مدیریت عقلی است. حضرت امیر(ع) میفرمایند اگر مُحسن و مُصیئ آن کس که در مسئولیتها درست کار میکند با آن کس که درست کار نمیکند با هر دوی اینها یک جور برخورد کنید آن کس که درست کار میکند انگیزهاش را از دست میدهد میگوید من برای چه اینقدر روی خودم فشار بیاورم کار من و این که یک جور برخورد میشود خب من هم مثل این میشوم چرا خودم را توی دردسر بیندازم. با آن کسی که بد کار میکند او هم هیچ وقت احساس تهدید، احساس نظارت نمیکند و هیچ وقت تنبیه نمیشود. بیشتر تشویق میشود که کمتر کار بکند، چون میگوید در هر صورت با من و این که یک جور برخورد میشود برای چه خودم را دردسر بیندازم؟ یکی از چیزهایی که به این قضایا کمک میکند همین است که مفتکی تأمین باشید و دیگر احساس مسئولیت نمیکنید! خب اگر همین نفت و گاز و واردات، همین بحث تأمین کالا واردات همینطور بیاید، پول نفت برود و واردات بیاید خب یک کشور هیچ وقت نه رشد میکند، نه پیشرفت میکند نه به عزت و استقلال میرسد. هم ذلیل است و هم فقیر. هر دویش با هم. ضمن این که خود فقر ذلت میآورد هم فقیر میمانی و هم ذلیل. اما اگر از همین مناسبات درست واردات و صادرات را به نفع تقویت تولید داخلی مدیریت کنیم و کنترل مصرف و واردات و استفاده از همین نفت و گاز در جهت رشد اقتصاد کشور نه در جهت تأمین مصرفزدگی و نگاههای لحظهای و پر کردن خلأهایی که ناشی از بیعرضگی و ناکارآمدی ماست این میشود همین نفت و گاز، در یک صورت میشود نعمت و در یک صورت میشود نقمت. در یک صورت مایه رشد است و در یک صورت مایه سقوط است. همین منابع نفت و انرژی ممکن است برای تو ذلت بیاورد و تو را وابسته کند و ممکن است همینها برای تو عزت بیاورد این بسته به نوع مواجه و نوع مدیریت و نوع نگاه و نوع برنامههای ما دارد. خب این اصل مسئله.
حالا بحث انقلاب و نسبت آن با این کار چیست؟ دقیقاً همین است که عرض کردم، هم در حوزه تأمین کالا و خدمات داخلی به جای خارجی، و بخصوص خارجی کشورها و حکومتهای دشمن، کشورهای دشمن چه کسانی هستند؟ آنهایی که در دهههای گذشته، در یک قرن گذشته این کشور را غارت کردند، اشغال کردند، جنایت کردند، بعد از انقلاب هم دارند به همین وضعیت ادامه میدهند با تحریم، با تهدید، پشت پرده راه انداختن، جنگ، ترور، دشمن کشور آمریکا و انگلیس است، رژیم صهیونیستی است، کمپانیهای صهیونیستی، کمپانیهای بزرگ اقتصادی غرب و آمریکا همین کمپانیهای صهیونیستی است. یک وقتی کسی از اینها تلقی دشمن دارد و یک وقت هم تلقی دوست دارد و میگوید عیبی ندارد و با اینها خیلی هم قاطی میشوند! ولایت کمپانیهای صهیونیستی و سرمایهداری را میپذیرند ولایت این را میپذیرد. ولایت آن را میپذیرد یعنی چه؟ یعنی آن دشمن نیست، دوست است. بالاتر از این، ما بخشی از سرنوشتمان را به تحت ولایت و زعامت اینها بسپاریم و بعد سادهلوحانه و خوشبینانه یا جاسوسانه و خائنانه، هر دو تیپ را ما داریم اینطوری تلقی بکنیم که اصلاً اینها خیلی ما را میخواهند و ما هرچه وا بدهیم و هرچه به اینها امتیاز بدهیم کشور بیشتر توسعه پیدا میکند و پیشرفت میکند. نتیجه این نوع نگاه را ما از زمان اواخر قاجار دیدیم، زمان کل رژیم پهلوی نگاه همین بود میگفتند کشور را تسلیم میکنیم، میفروشیم، همه کشور در اختیار آمریکا یا انگلیسیها و اسرائیلیها باشد به جای آن پیشرفت میکنیم. اصلاً حرف آنها این بود، تمدن بزرگ، پنجمین ارتش جهان میشویم، کشور پیشرفته میشویم، مرکز فلان میشویم! خب همین حرفها را زدند. سال 57 که انقلاب شد ما کدام فهرست از تولید علم در دانشگاههای ما وجود داشت؟ کجا تولید علم میشد؟ در کدام رشته تولید علم داشتیم؟ در حوزه اقتصاد و صنعت، کجا یک تولید قوی داخلی بود؟ همهاش صنعت مونتاژ، واردات و کادرسازی علمی هم در جهت نه پیشرفت علمی نیروهای داخلی، بلکه در جهت کادرسازی برای حفظ و تحکیم و توسعه یک بوروکراسی که کشور را بیشتر تحت کنترل آمریکاییها و انگلیسیها قرار بدهد. زمانی که سال 57 انقلاب شد میدانید دهها هزار مستشار آمریکایی، انگلیسی بر کل کشور حکومت میکردند یعنی هیچ بخشی از این کشور بدون اجازه اینها هیچ اقدامی اتفاق نمیافتاد، رئیس دانشگاه تعیین میشد اینها باید میگفتند! برنامههای رادیو و تلویزیون را اینها باید امضاء میکردند! ارتش ایران کلاً در اختیار آنها بود! نوع آموزش و شکنجههای ساواک که چطوری بیشتر شکنجه کنند که بیشتر دردشان بیاید مستقیم اینها آموزش میدادند. نفت و گاز کشور در کنترل کامل اینها بود خب این کشور صددرصد در مشت اینها بود نه استقلال داشت نه عزت و نه پیشرفت؛ و پیشرفت آن مثل پیشرفت کشورهای عربی مفتخور خلیج فارس بود که 4-5 تا خیابان اصلی برج میسازند تازه برجهایشان را خودشان نمیسازد باز همین کمپانیهای غربی باید بیایند بسازند عرضه برجسازی هم ندارند. جنس داخل آن هم از بیرون میآید چه کار آن را آنها میکنند؟ نفتتان را هم که آنها استخراج میکنند، همهاش را هم که میخورند و یک بخشی را به شما میدهند باز این بخش هم با همین پول میگویند بیایید از ما اسلحه بخرید، اسلحهای که شما اصلاً بلد نیستید از آن استفاده کنید عرضهاش را ندارید! و یا کالاهای مصرفی. این نوع توسعه همان توسعهای است که زمان شاه انجام میشد! و تازه ایران قبل از انقلاب خیلی ضعیفتر بود از اتفاقاتی که در این 40- 50 سال اخیر در همین 4 تا کشور الکی حاشیه خلیج فارس اتفاق افتاد همین هم نبود. یک فکری پشت این طرز رفتار و مدیریت هست که من سابقاً یک کسانی زمان مشروطه، قبل از مشروطه میکنند که تنها راه پیشرفت وابسته شدن است! بعد از مشروطه که همین تیپهای به اصطلاح روشنفکرها کمک کردند رژیم رضاخان و پهلوی سر کار آمد. رضاشاه یک آدمی که بیسواد بود و اصلاً سواد خواندن نوشتن نداشت. معتاد بود، لات سر خیابان بود. یعنی خودش در خاطراتش در سفر انگلیس نوشته که هر چند وقت یک بار سر کوچه دعوا میکند قماربازی میکند یا میزند یا کتک میخورد. مست، بیسواد، نگهبان اسطبل یکی از سفارتخانههای خارجی و اروپایی بود، عکس آن هم هست که آن نفر دوم یا سوم سفارت روی اسب نشسته و این رضاخان آن موقع هنوز نه رضاخان بود نه رضاشاه بود، رضا پالانی به او میگفتند این نگهبان اسبهای اینها بود عکسهایش هست که پشت ماتحت اسب نفر چندم یک سفارت اروپایی دستبهسینه ایستاده آن طرف هم بالای اسب، ماتحت اسبش هم به سمت این است. انگلیس آمدند این را شاه ایران کردند. اواخر قاجار لااقل چندصدتا تحصیلکرده برده بودند و قبلش به اروپا رفته بودند حالا باز آنها را میکردند یک چیزی، ولی این را شاه ایران کردند! در این هم تحقیر و توهین. اولاً به او گفتند اداهای مذهبی دربیاور، هیئت مذهبی راه انداخته بود. تکیه دولت، این جریانهای انحرافی بعد از مشروطه انگلیسی تعطیل کرده بودند و مذهب حذف شده بود – میخواهم بگویم این شعارهای پیشرفت بدون غرب، بدون وابستگی، بدون تسلیم در برابر غرب میشود چطوری در ایران از زمان اواخر پهلوی، اصلاً خود پهلوی با همین شعارها سر کار آمد- حالا بعد از انقلاب اسلامی در حکومت جمهوری اسلامی باز یک عده همان حرفها را دوباره بلغور کنند که تنها راه پیشرفت آشتی و سازش با غرب و سازش با آمریکاست. اینها همان حرفهاست. انگلیسها یک چنین آدمی را پیدا کرده بودند به او گفتند و این آمد زمانی که در قزاق بود هیئت راه انداخته بود پابرهنه، به سرش و پیشانیاش گل میمالید همین رضا پالانی، رضا میرپنج، جلوی هیئت سینه میزده آن وقتی که باید ا فکار عمومی را فریب میدادند چون مردم مذهبی و متدین هستند شعار میدادند که اگر در کربلا قزاق بودی، حسینبنعلی تنها نبودی. یعنی اگر ما در کربلا بودیم اینطوری نمیشد. این آدم را این طوری جلو میفرستند. بعد که کودتا میکند و شاه میشود و سلطنت و انگلیسیها به طور کامل بر ایران مسلط میشوند عزاداری امام حسین ممنوع میشود! هیئت و هم جرم میشود. میدانید یک زمانی بود یواشکی در زیرزمین خانهها با نگهبانی آرام باید سینه میزدند چند نفری، روضه ممنوع بود. زنان باید بیحجاب بشوند، روحانیت باید کلاً خلع لباس بشوند ما روحانیت نمیخواهیم. خط الفبا باید لاتین بشود، چرا؟ همه اینها بخاطر این است که میخواهیم پیشرفت کنیم! با فرهنگ تحمیلی مادی غرب، اسلامزدایی ما میخواهیم پیشرفت کنیم. دین و حجاب و ریش و روحانیت و عزاداری امام حسین اینها مانع پیشرفت است. آزادی زن، بیحجابی تحت عنوان آزادی زنان. خودش 4تا زن داشت همینهایی که میگویند نظام پهلوی این احکام ضد زن را برداشت! چهارتا زن رسمی داشت، دهها زن غیر رسمی داشت با فواحش رابطه داشت، تریاک او هم تا آخر قطع نشد نصف املاک مرغوب کشور، میلیونها هکتار در شمال و استانهای مختلف به اسم شخص خودش زده شد. انگلیسها گفتند هرکاری میخواهی بکن، فقط ایران را کنترل کن که ایران و نفت ایران در دست ما باشد. وقتی که رضاخان آمد شعار همین بود گفت کشور عقب مانده، تنها راهی که پیشرفت کنیم باید ببینیم ارباب چه میگوید بعد هم پسرش را آوردند. ایران در بدترین دوران زمان قاجار تسلیم مطلق غرب هم نبود وابسته بود امرپذیر بود بعد رژیمی را آوردند که صددرصد کل ایران در اختیار انگلیسیها قرار گرفت حالا بعضیها میگویند بحرین! فقط بحرین را میبینند که زمان شاه بدون جنگ از ایران جدا شد. انگلیس دستور داد، شاه هم بحرین را داد رفت و کل ایران رفت نه فقط بحرین. کل ایران دربست در اختیار انگلیسها قرار گرفت. هم شعار رضاخان این بود که اگر پیشرفت میخواهیم با عزت نمیشود باید تسلیم شویم آن هم پیشرفت وابسته حالا تهش چه شد؟ یکی از افتخارات اینها این بود که زمان پهلوی راه آهن برای کشور ساختند، ارتش منظم به وجود آمد. خب اینها را چه کسی برای چه بوجود آورد؟ راه آهن در خدمت اقتصاد ایران نبود راه آهن را از بندر جنوب به شمال وصل کردند چون جنگ جهانی بود قطارهای نظامی، سرباز، آذوقه، سلاح باید از جنوب به شمال میبردند تا با آلمانها بجنگند و به روسیه ببرند یعنی جبهه شرق و غرب اروپا از طریق ایران بهم وصل شدند تا با آلمانها که مرکز اروپا بودند با متحدین درگیر بشوند و الا راه آهنی که در اقتصاد ایران است باید از شهرهای ایران بگذرد نه این که از وسط بیابانها. بعد اولویت آن چه بود؟ هیچی، این راه آهن کشیده شد و در خدمت ارتش انگلیس و منافع اینها بود، در شهرها نرفت و نیازهای کشور در آن دیده نشده است. سلاحهایی که میدادند به درد تأمین امنیت منطقه به عنوان ژاندارم منطقه بود نه دفاع از ایران. تمامش همینطور بود. حالا آن چیزی که باعث تأسف است این است که خواستم خدمت شما آقایان عرض کنم ما کسانی را داشتیم و حتی بعد از انقلاب همین الآن داریم به عنوان دانشگاهی، روشنفکر، تحصیلکرده و به عنوان کسانی که برای دولت جمهوری اسلامی استراتژی تعریف میکنند از این موارد مقالات متعددی هم هست که اسم فرد را نمیبرم امثال اینها افراد متعددی هستند که همین الآن در جمهوری اسلامی مسئولیت دارند به عنوان چهرههای دانشگاهی مقاله مینویسند که اینطوری است. من عبارت آن را میخوانم که همین الآن در دولت جمهوری اسلامی همین افراد هستند و مسئولیتهای حکومتی دارند شما فکر میکنید این جزو همان روشنفکران فراماسون اواخر قاجار یا جزو ایادی رژیم شاه هستند یا جزو آنهایی هستند که مستقیم از انگلیس و آمریکا جیره میگیرند. – عبارت را دقت کنید – میگوید باید به یک سؤالی بپردازیم که چرا ایران مثل هند، - حالا الگوی آن مثلاً هند است! هندی که انسانها مثل گله حیوانات کنار خیابانها به دنیا میآیند و کنار خیابانها میمیرند درست مثل گله گوسفند و سگ! همانجا به دنیا میآیند و همانجا هم میمیرند. خیلی از شهرها که شما میروید به لاستیک ماشین تو میچسبند ولتان نمیکنند یعنی ماشین راه میافتد اما شما را ول نمیکنند گرسنه یک لقمه نان هستند حالا چهارتا شهر مثل دهلی هست که چهارتا خیابانهای آن را ساختند توی فیلمها هم تصویرشان را نشان میدهند! ببینید واقعیت آن چیست. بعد این افراد میگویند الگو هند! دموکراسی هند! توسعه هند! از یک جهاتی مثال به سنگاپور و به برزیل میزنند. حالا این تحلیل را دقت کنید – میگوید یک وقتی بیاییم بحث کنیم که چه فرآیند سیاسی و تاریخی امثال هند طی کردند تا به عقلانیت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی رسیدند؟! میگوید ببینید از وقتی که هند مستعمره انگلستان شد و پذیرفت که انگلستان پیشرفتهتر از توست، چرا دعوا میکنی؟ چرا لجبازی میکنی؟ چرا حسادت میکنی؟ بگو شما آقای منی! بعد درست است توهینها هم به تو میشود یک چیزهایی هم از تو غارت میکنند ولی بالاخره وضعتان فرق میکد! مثل توصیه یک رعیت و نوکری است که توی کاخ یک اربابی رفته، توهین به او میکنند، به ناموس او نگاه چپ میکنند، تحقیرش میکنند، ته سفره را جلوی او میاندازند ولی عوضش سیر است! بعد این میرود به فامیلها و رفقایش در روستایش میگوید که آقا چه کار میکنی؟ میخواهی سیر شوی یا نمیخواهی سیر شوی؟ میگوید نه، اینطور که تو سیر شدی من نمیخواهم سیر بشوم! این ارباب زمین و امکانات و زحمتکشیهای ما را برمیدارد به نفع خودش، و هم دارد ما را غارت میکند بعد هم میگوید اگر میخواهی سیر شوی بیا اینجا ما غذایمان را که میخوریم ته سفرهمان را برای تو و سگهایمان میگذاریم با هم بخورید سیر میشوید! دقیقاً این توسعه بدون عزت همین است. میگوید ما و سگها کنار سفره اینها سیر میشویم! عیب ندارد بیاید خانه و ناموس و همه چیز ما را بگیرند، شرف نبود نبود، شکم سیر باشد. خب دوتا طرز فکر است. میگوید میدانید چرا اینها به عقلانیت رسیدند ما به عقلانیت نرسیدیم؟ این اتفاق در ایران رخ نداد؟ چه ضعفی باعث شد؟ - عین عبارات این افراد را میخوانم به اسم استاد دانشگاه که دارند تدریس میکنند و شاگرد تربیت میکنند! به اسم اشخاص صاحبنظر در کنار تصمیمگیران اقتصاد و مدیریت و سیاست خارجی این کشور. بحث من شخصی نیست هستند اسم نمیبرم. عبارات را گوش کنید – کتاب نوشته من دارم اینها را از توی کتابش برای شما میخوانم! یکی از دلایلی که ایران و بلکه کل منطقه مشکل توسعه یافتگی دارد این است که این منطقه متأسفانه یک هویت فرهنگی قوی دارد! – فهمیدید چه گفت؟ - میگوید کشورهایی که هویت فرهنگی قوی دارند و برای خودشان شأنیت و طرز فکری قائل هستند اینها پیشرفت نمیکنند چون حاضر نیستند در ارباب ذوب بشوند! ولی مثلاً میگوید ببینید هند، کره جنوبی، اینها نگفتند هویت ما، تاریخ ما، عزت ما، میگویند ما کسی نیستیم ما هیچ کسیم و شما همه کس هستید! آنها برای همین پیشرفت کردند. در این منطقه متأسفانه هویت فرهنگی قوی دارد که آمادگی ادغام شدن در فرهنگ جهانی را ندارد. فرهنگ جهانی از نظر اینها همان فرهنگ آمریکایی و انگلیسی است. از نظر اینها جهان یعنی آمریکا. دیدید میگویند جامعه جهانی! آشتی با جهان! میگویند انقلاب و امام – البته صریح نمیگویند ولی منظورشان امام است- با جهان درافتادیم حالا دوران آشتی با جهان است. چه کسی با جهان درافتاد؟ مگر امام(ره) دیوانه بود که با جهان دربیفتد امام با جهانخواران درافتاد نه با جهان! با چهار – پنجتا قدرت که اینها جهان را به خاک و خون و لجن کشیدند. امام(ره) در دفاع از جهان با چندتا کشور جهانخوار در افتاد. اینها میگویند شما در برابر فرهنگ جهانی مقاومت میکنید و ادغام نمیشوید! میخواهیم هم با دنیا زندگی کنیم و هم فلسفه دنیا را نفی کنیم! باز میگوید دنیا. 130- 140 کشور در دنیا از ما در مسائل هستهای دفاع کردند کشورهای غیرمتعهد، آنها جهان نیستند این 5 + 1 که حالا اسم آن 5+ 1 است حالا شده 5+ 1- 2 اول شد، یعنی منهای روسیه و چین! بعد به + 1 – 2 میشود چند؟ بعد حالا کمکم شد 1 – 5. یعنی فقط آمریکا بود کمکم آن 5تا هم رفت پی کارش! میگفتند فقط با کدخدا! شد 1 – 5. قرارمداری که گذاشتیم و آنچه که عمل شد. ایران به 90 درصد تعهداتش آن عمل کرد، به 100درصد عمل کرد ولی آنها به 20 درصد، 10 درصد آن هم عمل نکردند! آن آقا هم رفت یک الاغ دیگر آمد که این صریحاً در آمریکا گفته اصلاً این مسائل به من ربطی ندارد. به آمریکا و انگلیس اعتماد کنیم! این همه اینها در منطقه در دنیا جنایت و خیانت کردند حتی در خودِ ایران، فرهنگ بزنیم! ما هویت قوی داریم در فرهنگ جهانی ادغام نمیتوانیم بشویم بنابراین پیشرفت نمیکنیم! – عبارت را ببینید – هم میخواهیم با دنیا زندگی کنیم و هم فلسفه دنیا را نفی کنیم! از نظر اینها دنیا یعنی آمریکا. هم میخواهیم با دنیا زندگی کنیم و هم میخواهیم فلسفه دنیا را نفی کنیم. مگر بحث فلسفه بوده که ما گفتیم ما فلسفه دنیا را نفی میکنیم؟ بحث غارتگر و جنایتکار است. امام هم که نگفت آمریکا باید از بین برود. امام(ره) نگفت آمریکا باید از بین رود ما میخواهیم تمدن غرب نابود شود. این حرفها را نزد. گفت به ما ظلم نکنید. گفت آدم شو، مثل دوتا کشور عادی باش، رابطه هم خواهیم داشت چرا همه جای دنیا دخالت میکنید و جنایت میکنید؟ برو به فکر کشور خودت باش ما هم علاقه همزیستی داریم و هم علاقه به دفع جریانهای فکری. یعنی مرگ بر آمریکا دفع جریانهای فکری است. مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر ظلم، تجاوز، غارت. نه بر جریانهای فکری. خب اینها حقهبازی است. بعد میپرسند که دلیل آن چیست؟ چرا ما اینطوری هستیم؟ بعد میگوید ما بیماریم! ما مشکل داریم! مشکل از طرف آمریکا که غارتگر جهانی است نیست ما مشکل داریم. – دارم عین عبارات آنها را میخوانم اینها الآن به عنوان جهت دهندگان و مدرسان و روشنفکران در دولت و نظام هستند. باور نمیکنیم که اینها را در کتابهایشان نوشتهاند- میگوید دلیل این است که ما بطور طبیعی متأسفانه یک غرور تاریخی داریم باید آن غرور را با تحولات امروز تطبیق بدهیم و ترجمه کنیم. میخواهد بگوید غرورتان را کنار بگذارید سرت را پایین بینداز. برای خودت عزت قائل هستی نمیتوانی پیشرفت کنی. مشکل عدم پیشرفت ما به نظر شما عزت ماست یا تنبلی ماست؟ اتفاقاً اگر عزت به عمل ترجمه شود کار میکنیم. ما هرجا مشکل اقتصادی یا غیر اقتصادی داریم آن جاهایی است که تنبلی کردیم، درست کار نمیکنیم، نظم نداریم، پاسخگو نیستیم و... نه این که چون عزت داریم عقبافتادهایم! میگوید غرور داریم عقب میافتیم! تعریف ما از حاکمیت و استقلال بر پایه یک غرور تاریخی است. میگوید اصلاً استقلال چه حرف مفتی است. استقلال یعنی چه؟ امروز در دنیا حاکمیت بر اساس یک مبانی فکری و مفهوم دیگری استوار شده است ما دیگر در دنیا نه لفظی، نه مفهومی و نه تعبیری به نام استقلال اصلاً نداریم. اینها را باور میکنید؟ میگوید اصلاً استقلال چیست؟ استقلال حرف مفتی است. چیزی به نام استقلال واقعیت ندارد و علمی نیست. استقلال، تعبیری بود که از دهه 50 میلادی چندتا کشور آفریقایی برای دوره استعمارزداییشان این کلمه را اختراع و استفاده کردند و اثر گذاشت و انقلاب اسلامی هم آمد از این کلمه استفاده کرد اما امروز لغت استقلال کاربرد ندارد. کتاب «فصل ایران و دورنمای» ص 271. امروز لغت استقلال دیگر کاربرد ندارد! معنی حاکمیت هم این نیست که ما باید با دنیا قهر کنیم. اصلاً چه کسی در انقلاب گفته و چه زمانی گفته که ما باید با دنیا قهر کنیم؟ نسبت میدهند و میگویند انقلاب اسلامی گفته با دنیا قهر کنیم! حاکمیت به این معنا نیست که شما باید با دنیا رویارویی بوجود بیاورید. با دنیا! یعنی ما با دنیا دعوا داریم. مرگ بر دنیا. مرگ بر آمریکا یعنی بر دنیا. مرگ بر اسرائیل یعنی مرگ بر دنیا. دنیای اینها آمریکا و اسرائیل است. باید با دنیا سهیم بشویم. خب چه کسی گفته نباید سهیم نشویم. 1) دنیا کیست؟ 2) چگونه سهیم بشویم؟ از نوع سهیم شدن سگ با ارباب است یا از نوع سهیم شدن دوتا کشور مستقل؟ کدام؟ دومی را که قبول داریم. امام گفت ما مرگ بر آمریکا که میگوییم منظورمان نه مرگ بر ملت آمریکاست و نه مرگ بر تاریخ و فرهنگ آمریکاست، مرگ بر استکبار حکومت آمریکایی است. میگوید ما باید بتوانیم با دنیا کار کنیم. حالا جالب است جایی خودش اعتراف میکند و میگوید در یک سمینار بینالمللی بودم بعضی از اساتید ترکیه، عربستان، مصر، آمدند به من گفتند که خیلی کشور شما وضعتان درست است چون اختلافاتی که در کشور شما هست همه اختلافات داخلی بین خودتان است یعنی مستقل هستید. در کشورهای ما یک طرف قوی تمام مباحث خارجیها هستندچون کشور ما دست اینهاست. اختلاف بین خارجی و داخلی پیش میآید یا داخلیها و نوکرهای خارجی، و خارجیها هم با هم، در کشور شما اختلافات جناحی همه شما با هم بالاخره داخلی هستید ولی در کشور ما علناً و رسماً دستور میدهند نه تنها به حکومت، بلکه به احزاب ما، رسانههای ما دستور میدهند. آمریکاییها و انگلیسیها دستور میدهند میگویند با وجود این مبنا عقلانیت است باید عقلانیت را سوار حاکمیت سیاسی کنیم، مدیریت باید معقول بشود و الا پیشرفت نمیکنیم و توسعه پیدا نمیکنیم. کشورهایی توسعه پیدا کردند که جایگاه خودشان را تشخیص دادند تشخیص دادند که در چه ظرف جهانی زندگی میکنند و باید استراتژی حرکت در این جهان واقعبینانه تعریف بشود. واقعبین باش! همان حرفی که نوکر آمد به همشهریاش گفت. گفت واقعبین باش، میخواهی سیر شوی اینطوری باید سیر بشوی. تو واقعبین نیستی، شماها آرمانگرا هستید. شعار میدهید! ببینید من شعار نمیدهم. من و سگ و خوک همه در زیر سایه ارباب سیر میشویم! من هیچ وقت گرسنه نمیخوابم، تو هر شب گرسنهای، ئو واقعبین نیستی، تو مبارزه و مقاومت میکنی. ما نتوانستیم در ایران این کار را بکنیم، سیاست در کشور ما بر پایه آرمانگرایی است ماهیت این آرمانگرایی متفاوت میشود ما بر پایه واقعیتهای علمی و عینی داخلی و جهانی نمیاندیشیم و برنامهریزی نمیکنیم، الفاظی که مطرح میکنیم و عباراتی که به کار میبریم از این سنخ است در حالی که ما باید بپذیریم کشور ما یک کشور معمولی و ضعیف است و منطقه، منطقه بحرانی است ما از لحاظ فرهنگی در حال گذار هستیم. یعنی فرهنگ سنتی مذهبی دیگری داشتیم داریم به سمت فرهنگ مدرن سکولار میرویم ما باید این را بپذیریم دیگر وسطهایش حرف از مبارزه با تهاجم فرهنگی نگویید. داریم میرویم سرت را پایین بینداز و برو! حالا قضیه نفت و گاز. ما نباید با منابع نفتی که داریم از این منابع نفتی بخواهیم استفاده سیاسی در جهت توهمی به نام استقلال بکنیم. ما باید از این نفت و فرصت استفاده کنیم و در این اقتصاد سرمایهداری غرب ادغام بشویم. این لوکوموتیو که دارد میرود ما هم جزو آن، واگن آخری که دارد میرود حیوانات هستند ما هم بالاخره به این واگن وصل شویم ما را هم ببرند ولی بالاخره لازمهاش این است که شما در لوکوموتیو نباید باشید، شما تصمیم نمیگیرید که کجا بروید و کجا نروید. جزو رعایای این پروژه باشید. عوضش میرویم و ته سفره اینها را جمع میکنیم و بالاخره سیر میشویم! لیاقت این جامعه بیش از اینهاست که در گذشته بوده است، ما در جهانی زندگی میکنیم که غرب جهتگیری آن را مشخص میکند ولی علاقه نداریم این را بپذیریم و بفهمیم. هنوز نمیفهمیم که چه کسی ارباب است و چه کسی کدخداست. چون نمیخواهی بپذیری که چه کسی کدخداست ما مشکل داریم و بالاتر این که ما مشکل اخلاقی داریم که نمیتوانیم این را بپذیریم! ما مشکل تاریخی داریم! ما ناراحتیم ما ناراحتیهای تاریخی انباشته شده داریم نمیتوانیم این واقعیتها را ببینیم و بپذیریم در حالی که واقعیتها اینهاست و فهم واقعیت عقل سیاسی میخواهد و اینها را کسانی میفهمند که برنامهریزی و استراتژیپذیری داشته باشند و واقعاً آدمهایی باشند که بتوانند مسائل جهانی را بفهمند و طبق آن عمل کنند. خب حالا این یک نگاه است.
یک نگاه هم آن بحثی که بود در نگاه اقتصاد مقاومتی مطرح شد. چندتا بند آن راجع به همین نفت و گاز است. میگوید ما از طریق همین منابع در سیاست کلی اقتصاد مقاومتی این تعابیر آمده است باید برای افزایش قدرت مقاومت تلاش کنیم، باید تلاش کنیم آسیبپذیری اقتصاد کشور هرچه کمتر بشود. این هم یک خط است. امروز بحث انقلاب و ضدانقلاب، الآن بحث جنگ و ترور نیست مثل دهه 60، بلکه الآن جریان انقلاب و ضد انقلاب سر این حرفهاست، در حوزه مدیریت، اقتصاد، سیاست خارجی، نگاه به توسعه، نگاه به دانش، نگاه به همین نفت و گاز، نگاه به همین تأمین کالا، واردات و صادرات و با ادبیاتهای ظاهر روشنفکرانه، ظاهراً صحبت از عقلانیت، پیشرفت، توسعه، در سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی میگوید ما باید پیوندهای راهبردی را توسعه بدهیم. مشارکت با کشورهای منطقه، اکثر جهان و کل جهان منتهی آن بخشهایی که دنبال سلطه بر ما و فشار روی ما نیستند درست عکس آن جریان. آن میگوید دنیا یعنی همین دو – سه تا کشور. این میگوید دنیا یعنی کل دنیا به جز همین د – سه تا کشور. این دوتا خط است در حوزه توسعه و پیشرفت. او میگوید استفاده از دیپلماسی در جهت هضم شدن و اقتصاد ما در ذیل سایه کدخدا و رژیمهای استکباری غرب؛ این یکی میگوید استفاده از دیپلماسی در جهت ایجاد یک اقتصاد سالم رو به رشد اما مستقل و عزیز. او از دیپلماسی در جهت ذلت استفاده میکند ولی این دیپلماسی در جهت عزت استفاده میکند. دوتا دیپلماسی داریم. نه این که او میگوید دیپلماسی و روابط با جهان آری، یک فکر هم میگوید نخیر روابط با جهان نه، ما با دنیا قهر هستیم. هر دویش میگوید رابطه با جهان باشد. ولی چه نوع رابطه با جهان، و جهان کیست؟ یک خط میگوید از ظرفیتهای سازمانهای بینالمللی و منطقهای استفاده بکنیم در جهت رشد و پیشرفت کشور، یکی میگوید نه، برویم تسلیم این سازمانهای بینالمللی و منطقهای بشویم که پشت پرده همه اینها اربابشان هست. سازمان انرژی جهانی، سازمان حقوق بشر، سازمان تجارت جهانی، سازمان انرژی هستهای، پشت همه اینها همین بازیهای 5 + 1 است. همهاش همین است. تمام جنگهای دنیا زیر سر همین 5 + 1 است. یعنی در واقع دو – سهتایشان. تمام جنگها زیر سر اینهاست آن وقت اینها شورای امنیت سازمان ملل هم هستند. یعنی اینها رئیسهای امنیت جهان هستند و خودشان ضد امنیتیترین فعالیتهای جهان را انجام میدهند. آن خط میگوید در همین حوزه نفت و گاز در بحث اقتصاد مقاومتی این تعبیر صریح جزو سیاستها آمده است، میگوید باید با ضربهپذیری درآمدهای حاصل از صادرات نفت و گاز مقابله کنیم. یک مکانیزمی تعریف کنید که قیمت نفت و گاز دست دشمنان تو نباشد آنها تعیین کنند و تا یک کمی این قیمت را بالا و پایین میبرند یک مرتبه موج آن داخل کشور بیاید، اقتصاد کشور، واردات و صادرات آن، قیمت ارز، بازارها و... همه مثل یک زنجیره و دومینووار اثر بگذارد. هنوز عمل نکرده حرف آن اثر میگذارد. یک کسی آنجا یک سخنرانی میکند اینجا یک مرتبه اثر میگذارد! خب این ضد پیشرفت و توسعه واقعی است. توسعه وابسته توسعه نیست بلکه توسعهنما است. یک فکر میگوید بیایید با ضربهپذیری درآمد صادرات نفت و گاز مقابله کنیم چطور؟ مشتریان راهبردی را خودتان انتخاب کنید. روشهای فروش نفت و گاز را در آن تنوع به وجود بیاورید، تک مسیر نباشد که یک مرتبه بتوانند بیخ یقه شما را بگیرند و بودجه کشورتان وابسته پروژه دشمنتان باشد. از بخشهای مختلف خصوصی، عمومی، دوستان خارج از کشور برای فروش استفاده کنید. صادرات برق، گاز، پتروشیمی، فرآوردههای نفتی اینها همه مدیریت بشود نه فقط صادرات نفت خام؛ ذخائر راهبردی نفت و گاز افزایش پیدا کند در بازار جهانی نفت و گاز اثر بگذاریم. ظرفیتهای تولید نفت و گاز را حفظ و توسه بدهیم مخصوصاً در میادین مشترک با بعضی از کشورهای همسایه که فقط آنها برمیدارند. بعد اگر زنجیره ارزش صنعت نفت و گاز را تکمیل بکنیم از همین نفت و گاز ارزش افزوده ایجاد میشود، اشتغال ایجاد میشود یعنی شما نفت و گاز را بیاور کنار اقتصاد کشور، پشت اقتصاد کشور قرار بده نه رقیب اقتصاد کشور یا مانعی در برابر اقتصاد کشور. نگاه وابسته به نفت و گاز و یکی هم نگاه استقلالی به نفت گاز. کالاهایی که بازدهی بهتری دارند بر اساس شاخص شدت مصرف انرژی. تولید این کالاها گسترش پیدا کند. صادرات برق و محصولات پتروشیمی و فرآوردههای نفتی ضمن برداشت صیانتی از منابع که منابع هدر نروند و نابود نشوند اینها طوری میتواند ارتقاء پیدا کند که هم در کشور اشتغال ایجاد کند و هم ارز بیاورد و هم منابع اصلی کشور را نابود نکند. خب بحث صرفهجویی در هزینههای عمومی کشور، ساختارها باید تحول اساسی پیدا کنند. اندازه دولت باید منطقی بشود، دستگاههای موازی حذف بشوند. دستگاههای غیر ضروری، هزینههای زائد. از بعد از این که نفت در کشور آمد بخش مهمی از کشور کارمند دولت شدند! الآن چقدر ما کارمند داریم، آن اولی که نفت آمد بعد از یک مدتی، یک مرتبه یک و نیم میلیون کارمند، خانواده، حقوق بگیر دولت شدند الآن چند میلیون هستند. طبق بعضی از آمارها یعنی شما کارمندان ادارات مختلف را حساب کن که ما و شما جزو آنها هستیم تا فرهنگیان، تا نظامیان، تقریباً نزدیک به یک چهارم ملت ایران، حقوقبگیر دولت هستند. میلیونها خانواده، و عمده مهم آن هم مربوط به پول نفت است خب همین نفت میتوانست کاری بکند که اشتغال و کار ایجاد کند که تمام خانوادهها تولیدکننده باشند همه به این تبدیل شد. البته شعار دولت کوچک و حداقلی، بطور مطلق شعار نیست. اصلاً نظام سرمایهداری لیبرال این شعار را آورد که دولت حداقلی، دولت شر لازم است نظارت نکند، مدیریت نکند بخش خصوصی سرمایهداری،در واقع دولت ضعیف باشد در خدمت سرمایهداری قوی. آن شعاری که میگویند کوچکسازی دولت، خصوصیسازی مسائل، دوتا تعریف دارد یکی تعریف نظام سرمایهداری است و وابسته به سرمایهداری غلط است. آن میخواهد بگوید بخش کوچک سرمایهداری هیچ نظارتی رویش نباشد، مدیریت نشود، نه مصالح کشور، نه عدالت، عدالت اقتصادی و اجتماعی رعایت نشود، کل دولت هم یک عامل ایجاد نظم برای امنیت سرمایهدارها باشد ژاندارم در خدمت صاحبان ثروت باشد. این شعار لیبرالی است. اما یک کوچکسازی دولت و کمک به بخش خصوصی هم ما داریم، آن شعار انقلابی و اسلامی است و آن این که این همه دار و تشکیلات و بازوهایی که اغلب هم ناکارآمد و ضعیف هستند باد کردن حجم دولت در حالی که اغلب این نهادهایمان ناکارآمد هستند یا خیلی کم کارآمد هستند به جای این که در یک کشور تولید کنند مصرف میکنند به ضرر این اقتصاد است یک اقتصاد سنگینی درست کردید که اصلاً خودش نمیتواند دو قدم جلو برود همین که سر پا بماند نیفتد هنر کرده است! هر ماه باید هزاران میلیارد پول حقوق ثابت به اشخاص داده شود. همین دولتهای سرمایهداری هیچ کدامشان اینطوری نیستند همینهایی که میگویند کشورهای پیشرفته صنعتی، همین 5- 6تا کشور هیچ کدام اینطوری نیستند ولی ما از همان اولی که نفت آمد شروع کردیم به همین شیوه عمل کردیم. نزدیک یک قرن از ورود نفت به اقتصاد ایران میگذرد، همین درآمد ارزی فروش نفت میتوانست در این صد سال کارهای بسیار عظیمی در جهت اقتصاد کشور، صنعت، کشاورزی، تولید علم، ایجاد اشتغال بکند. بیشتر در جهت وابسته کردن و ناکارآمدسازی اقتصاد کشور عمل کرد تا در جهت کارآمدسازی. در قبل از انقلاب که اصلاً سیاست همین بود یعنی عمداً این کار میشد بعد از انقلاب هم ما در یک مواردی ادامه دادیم غیر عمدی، روی بیتوجهی، روی ندانستن و گاهی هم روی ضرورت. وقتی که پول نفت آمد یعنی کالای خارجی وارد شد. عمدتاً هم کارهای مصرفی و بیفایده! یعنی بودجه دولت زیاد شد بدنه و حیطه دستگاههای حاکمیتی و بوروکراسی به طور انفجاری به وجود آمد. یک زمانی همه آرزو میکردند که دامادش کارمند باشد، پسرش کارمند باشد که زندگیاش تأمین باشد. ولی الآن از بس زیاد شده و مشکلات بوجود آمد دیگر الآن آرزوی کارمندی خیلی عمومی نیست ولی باز هم تا یک حدودی هست. مثل مدرکهای دانشگاهی است که همه یک مرتبه مدرک دانشگاهی گرفتند. قبل از انقلاب دیپلم بودن چیز خیلی مهم بود میگفتند فلانی دیپلم است. حالا که این همه تسهیلات دانشگاهی صد هزار دانشجوی قبل از انقلاب، الآن 5 و نیم میلیون دانشجو و میلیونها میلیون فارغالتحصیل دانشگاه داریم. دیگه از بس دکتر و مهندس زیاد شده کمکم الآن این نسل جدید دارند به این جمعبندی میرسند که دانشگاه را ولش کن. مخصوصاً پسرها میفهمند نه امکان اشتغال هست، نه امکان استخدام هم که نیست پس باید یک کاری کند که پول دربیاورد. الآن توی خیابان بگویی دکتر، ده نفر برمیگردند تو را نگاه میکنند آدم خجالت میکشد که با کدامشان حرف بزند؟ الآن توی ایران من فقط دکتر نیستم بقیه دکتر هستند خب حالا این همه دکتر درست کردیم حالا چی؟ هنوز که بخش مهمی از مسائل علمی، مدیریتی و عملی کشور که خوابیده! متخصص نداریم! فقط مدرک داریم! هر ساختمانی میسازند باید ده برابر آن خرج کنند! آن دانشگاه اینطوری، آن دانشگاه، دانشگاه آزاد یک دفعه تصمیم میگیرد از مقررات، هزاران نفر دکتر، عضو هیئت علمی استخدام کند کی به کی است؟ آن دانشگاه دولتی یک جوری، این یکی اینجوری. یعنی همه ما دنبال شغل و مسائل را شخصی نگاه میکنیم.
گفتند یک تفاوت بین سیستم کارآمد و ناکارآمد، سیستم اسلامی و غیر اسلامی این است در سیستم کارآمد اول کار مطرح است بعد برای این کار دنبال آدم میگردند که چه کسی متخصص است؟ در سیستم ناکارآمد آدمها آمدند برای آدمها دنبال کار میگردند. میگویند فلانی فلانی شغل ندارند، میگوید خب بگرد توی تشکیلات ببین یک جایی هست اینها را فشار بدهیم جا بدهیم. یک وقت میگوید که صدتا کار روی زمین مانده برمیگردند میگویند چه کسی این کار را بهتر بلد است؟ یک وقت صورت مسئله هست مشکل کار هست دنبال صاحب کار و دنبال کارگزار میگردی میبینی کدام شایستهترند میآوری. یک وقت برای کار دنبال آدم میگردی یک وقت هم برای آدم دنبال کار میگردی. آن اولی کارآمد است ولی این دومی ناکارآمد است. چون هدف این دومی فقط استخدام و حقوقبگیری است نه حل مشکل و پیشرفت کشور. ببینید اینها تفاوتهای مهمی است. یکی هم بودجه عظیمی آمد برای تأسیسات جدید صنعتی، همین هم در قبل از انقلاب بیشتر، و بعد از انقلاب هم بیشتر کارهای غیر عمدی و گاهی هم عمدی در جهت رشد صنایع غیر ضروری و صنایع مونتاژ به کار رفت. قبل از انقلاب که سیاست حاکم، عمداً همین بود بعد از انقلاب اضطرار و ندانستن و شتابزدگی بود. بعد این بوروکراسی از رانت نفت استفاده کرد، آثار منفی نفت از آثار مثبت نفت و گاز گاهی در این کشور بیشتر خودش را نشان داد چون نفت و گاز یک آثار مثبت دارد و یک آثار منفی که بر اساس این من اشاره کردم. نقش مثبت نفت در اقتصاد کشور که صنعت نفت و گاز درآمدهایش اقتصاد کشور را سر پا بایستاند و جلو ببرد، نقشهای منفی مثل این که بوروکراسی آمد از رانت نفت استفاده کرد خودش را باد کرد، پروژه توسعه و پیشرفت واقعی اتفاقاً کُند شد و تأخیر افتاد یک بخش مهمی از ملت حقوقبگیر مستقیم یا غیر مستقیم دولت هستند. دوستان دانشگاهی همینطور مدام گسترش میدهد و دادند بدون این که ببینند کشور اصلاً به این رشتهها احتیاج دارد یا نه؟ این یک. دوم این که اصلاً شغل این رشتهها هست یا نیست؟ 20 سال پیش گفتند اینقدر در این رشتهها گسترش ندهید اول ببینید نیاز کشور هست یا نیست؟ ببینید امکان اشتغال هست یا نیست؟ گفتند آقا ملت باسواد باشد بهتر است یا بیسواد باشد؟ اصلاً این سؤال، سؤال آدم بیسواد است. یک آدمی که مسائل را میفهمد و استراتژی آموزشی سرش میشود اینطوری حرف نمیزند. تولید انبوه باسواد مدرکداری که نه کشور به این رشته احتیاج دارد نه شغلی برای آن هست، این خیانت است خدمت نیست. چند میلیون بیسواد بیکار و دیپلم بیکار را تبدیل کنید به چند میلیون فوقلیسانس و دکتر بیکار. این هنر است؟ الآن سالی 5/1 میلیون فارغالتحصیل دانشگاهی دارد اضافه میشود که برای رشته اغلب اینها کشور نه نیازی دارد نه شغلی دارد فقط دارد بودجه خرج میکند. اینها خیانت است اینها خدمت نیست. حالا من نمیگویم خیانت عمدی و آگاهانه که آن هم یک جاهایی هست. از 200 سال قبل از این که نفت کشف بشود تلاشهایی که بیشتر متأسفانه فردی و شخصی ماند نه حکومتی، اتفاق افتاد که فشار شاهان و دربارها جلوی آن ایستاد که اینها میخواستند امثال امیرکبیر و عباس میرزا و آن تیپها، میخواستند شروع کنند کارخانجات صنعتی، سلاحهای مدرن، زیرساختهای اجتماعی ایجاد بکنند عمدتاً فردمحورانه و شخصی. تا این که منافع مالی نبود، نفت نبود، یکی هم ساختار حکومت به شدت مرتجع و وابسته به غرب و مقاوم بود، حالا هنوز وابسته به غرب هم نشده بود ضعیف و ناکارآمد اجازه نمیداد. اولین باری که نفت را، اصلاً شما ببینید این نفت در تسلط سیاسی در کشور ما چقدر تأثیر داشت همه فکر میکنیم فقط قضیه ملی شدن نفت بود آن یک موردش بود که نفت انگلیس باید ملی میشد که آن نهضت هم متأسفانه شکست خورد. از وقتی که در ایران نفت پیدا شد این کشور را انگلیسها اول و بعد بقیه، یک کشور هدف تعریف کردند. یک کسی برود قضایای مشروطه را بررسی کند، هم قضایای مشروطه و هم انحراف در مشروطه اتفاقاتی که افتاد چقدر آن مربوط به این که فهمیدند در ایران نفت هست. اتفاقاتی عراق در آن سالها در یک قرن پیش، اتفاقات ایران، اتفاقات حجاز، پیدایش و تقویت وهابیت در عربستان، خیلی از اینها مربوط به این بود که در منطقه نفت پیدا شد. چرچیل گفت اگر نفت ایران نبود ما انگلیس و متفقین در جنگ اول و جنگ دوم بینالملل ما شکست میخوردیم! تمام تانکها، هواپیماها، ماشینهای ما با نفت ایران تأمین شد. تمام غذای سربازان ما از غارت ملت ایران اتفاق افتاد. میدانید که در جنگ اول بینالملل نصف ملت ایران از گرسنگی مردند! هولوکاست! ایران 20 میلیون نفر جمعیت داشت نزدیک به 10 میلیون نفر آن از گرسنگی مردند. چرا؟ چون تمام غذاها ن امکانات را انگلیسها به زور میگرفتند و مصادره میکردند و برای مستعمرات و سربازانشان میبردند. نصف ملت ایران مرد. در کتابهای تاریخ خودمان هم اینها را ننوشتند! بزرگترین هولوکاست تاریخ. بعد که نفت پیدا شد چه اتفاقاتی افتاد سر قضیه نفت، درآمد بیشتر آسان! ارباب غارت کند ته سفرهاش را داد باز در جهت تقویت دربار حکومت اواخر قاجار و بخصوص در زمان پهلوی بیشتر، بخور بخور حکومتیها و توسعه هم توسعه وابسته نه توسعه مستقل و از همان انقلاب مشروطه تا الآن هر اتفاق و توطئهای که در منطقه و از جمله در ایران دارد میافتد تا حتی همین جنگهای اخیر منطقه، یک سر آن مسئله نفت و گاز و غارت انرژی منطقه است. 5 تا برنامه توسعه قبل از انقلاب داشتند، 5 تا برنامه توسعه هم بعد از انقلاب داشتیم جهتگیری اینها با هم مقایسه بشود.
با این تفکیک نقاط مثبت و منفی نقش نفت و گاز در اقتصاد کشور عرضم را ختم کنم. اگر زیرساختهای لازم برای پیشرفت کشور انجام بشود نفت و گاز برای اقتصاد کشور مفید است، اگر بنیانهای صنعتی و فناوری و تولید علم در کشور با کمک پول نفت تأمین بشود کارخانه صنعتی و مزارع و تولید تقویت بشود اگر نیروی انسانی قوی مفید برای اقتصاد کشور نه همینطوری مدرک بیفایده و بیشغل، یک طبقه متوسط فعال کارآمد نه طبقه متوسط و مصرف کننده علاف، که کاتالیزور در جهت غربی شدن و وابسته شدن کشور، یک طبقه متوسطی که کاتالیزور باشد در جهت پیشرفت علمی و مدیریتی کشور. خب ارتقاء سلامت و بهداشت، ارتقاء حمل و نقل و ارتباطات، تقویت نیروی نظامی کشور و مباحثی از این قبیل. استفاده از نفت و منافع نفتی در جهت کاهش فاصلههای طبقاتی و عدالت اقتصادی، و... نفت نعمت میشود.
اما نقاط ضعف: با پول نفت یک ساختار خلق پول ایجاد بکنید تورهای ساختاری در بدنه بوجود بیاید که دیگر نتوانید جلوی آن را بگیرید، تورم ساختاری، بیماری تشکیلاتی، بیش از 60- 70 درصد بودجه معمولاً صرف بودجههای جهادی و در جهت گسترش بوروکراسی میشود از اول انقلاب تا الآن بوروکراسی کشور مدام بزرگتر شده است نه کارآمدتر. عدم ثبات در درآمدهای دولت. شوکهای بزرگ و کوچک در نرخ برابری ارز ایجاد بشود، مدام شوک. همین الآن دارید میبینید تا یک تقی به توقی یک مرتبه قیمت ارز تغییر میکند و یک دفعه میبینید کل قیمتها در کشور بالا و پایین برود. و رانت نفتی برای یکسری از اقشار ایجاد بشود. تعادل اجتماعی و اقتصادی بهم بریزد.
من خواستم در همین دوتا بحث عرض کنم که دوستان که کار میکنید یکی بحث تأمین کالا در حوزه واردات و صادرات، دفاع از تولید داخلی، خودکفایی، و یکی هم مسئله نفت و گاز؛ دقیقاً همین دوتا عرصه، عرصه نبرد انقلاب و ضد انقلاب است. همین الآن هم هست. از صد سال پیش که نفت در ایران پیدا شده تا همین الآن یک جبهه اصلی نبرد انقلاب و ضد انقلاب همین عرصه است. به این قضیه و به این مسئله از این زاویه هم باید نگاه کرد. خب ببخشید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی